گل نرگس کجایی تو

چرا جانم نمی آیی؟

گل نرگس کجایی تو

چرا جانم نمی آیی؟

گل نرگس کجایی تو

گذشت عمرم ز نیمه و نیامدی

طبقه بندی موضوعی

🔴بحث عبدالله را با ویرایش جدید پی می گیریم. 


خبری از امام صادق(علیه السّلام) با این مضمون: هر کس مرگ عبدالله را برای من ضمانت کند، قائم (مهدی) را برای او ضمانت می کنم و پس از وی حکومت سالانه و روزانه می شود... عبدالله هر کس و هر جا باشد، می بایست حکومت پس از وی تا ظهور بیش از چند ماه و چند روز طول نکشد، و به سال نرسد. هر کس تفسیری غیر از این کند، از علم روایات و ادبیّات عرب بی بهره است ... بنا بر این، مصداق عبدالله نمی تواند پادشاه درگذشتۀ عربستان سعودی باشد.سیّد سلیمان مدنی

مرگ عبدالله نشانه ی نزدیکی ظهور

http://eitaa.com/joinchat/2555969553Ce489d93532

دو قهرمان

http://s9.picofile.com/file/8353480718/ddddd12_2ghahraman.jpg

---------------

امید شریفی دانا سلطنت‌طلب مقیم سوئد و از حامیان شاهان پهلوی


 در صفحه شخصی خود نوشت: 


از نظر ایدولوژیک به مراتب به پادشاه فقید نزدیکترم ولی با همه اختلافات عقیدتی نمیتوانم #شجاعت و ایثار آقای خامنه‌ای را نبینم و از فرار شاه در کودتا مصدق و شورش (انقلاب) پنجاه و هفت به سادگی گذر کنم! ... با در نظر گرفتن شرایط فعلی کشور، «علی خامنه‌ای» را گزینه با لیاقت‌تری برای تخت‌شاهی میدانم! اهورامزدا سایه آقای خامنه‌ای را از سر ملت ما بویژه خاک پاک ایران کم نکند و طول عمر به ایشان ببخشد … مطمئنم با آقای خامنه‌ای تا یک دهه آینده امپراطوری ایران به یک قدرت بی‌انکار جهان تبدیل خواهد شد…


این سلطنت‌طلب فراری در توییتی دیگر نوشت:

کسی که دو مرتبه در حساسترین شرایط کشور فرار می‌کند، نمی‌تواند قهرمان من میهن پرست باشد! قهرمان من بشاراسد و آقای خامنه‌ای ست که ایستادند و در برابر مافیای بی نظمی جهان مقاومت می‌کنند! تاریخ برای کسانی که می‌ایستند، ارزش قائل می‌شود

https://eitaa.com/secret_file/20870


رهبر انقلاب  در دیدار شطرنج‌باز نوجوان آقای آرین غلامی:


آقای آرینِ گل. خوشحالیم که بحمدالله شماها را داریم. برای آینده‌ی کشور 


شماها سرمایه‌اید؛ این سرمایه را نگهدارید. ۹۷/۱۲/۵


http://s8.picofile.com/file/8353286476/arin_gholami_rahbar.jpg

صندوق صدقات


صندوق صدقات

از حرم حضرت معصومه سلام الله علیها بیرون آمدم کتبی را که به دفتر امانات داده بودم تحویل گرفتم و به راه افتادم البته جمعیّت موج می زد وتاکسی گیر نمی آمد مجبور شدم چند میدان دیگر بروم درد کمر امان را برید ایستادم تا شاید تاکسی بیاید امّا خبری نبود که نبود صندوق صدقات

مرا به خود جلب کرد پنجاه تومان نذرش کردم ناگهان دیدم تاکسی پیدا شد مرا چند میدان برد وپیاده کرد باز هرچه  صبر  کردم تاکسی نیامد دوباره  پنجاه تومان نذرش کردم ناگهان دیدم تاکسی پیدا شد مرا به میدان قائم عج برد این بار حساب کار دستم آمده بود  مسیر خیلی طولانی تر بود، صد تومان نذرش کردم همان لحظه اتوبوس پیدا شد و به اندازه یک نفر جای خالی داشت وقتی یزد پیاده شدم نه پولی داشتم ونه صندوقی دیدم ولی تاکسی پیدا شد  راننده گفت به منزل که رسیدی وجه آن را بپرداز

 نوع مطلب: سرگذشت

شهید محسن

درسنگرنگهبانی نشسته بودیم علی اصغر رو به دشمن بر سطح آب خیره شده بود و من رو به بدنه ی خاکریز کار آسانی داشتم ایست اسم شب ولی در دل شب همه خودی نیستند و من هم تجربه کافی ندارم از دور فردی نمایان شد قیافه چهارشانه خدای من این مرد با عراقی ها مونمی زند ایست توجّه نکرد دوباره ایست توجّه نکرد دستم روی ماشه بود اسم شب جواب نداد شلیک کردم تیری نزد خدایا این اسلحه که سالم است چرا شلیک نمی کند دیگر دیرشده بود نارنجکی بسویم پرتاب کرد خود را بر روی زمین انداختم هرچه صبر کردم منفجر نشد ناگهان دیدم محسن می گوید برخیز کلوخ که منفجر نمی شود از خوشحالی که او را نکشته بودم بغل کرده به تمام سر و صورتش بوسه زدم گفتم چرا اسلحه شلیک نکرد گفت برای اینکه درحالت ضامن است چند روزی بود که قرآن یادش می دادم یک روز عراقی ها هرچه داشتند بر روی خاکریز خالی کردند آرام که شد شنیدم محسن شهید شده است خداوند او وتمام شهدا را با شهدای کربلا محشورکناد

نوع مطلب: سرگذشت

--------------------

کانال آخرین دوران در ایتا

https://eitaa.com/akharin_dowran

--------------------

کانال قانون جذب در سروش

https://sapp.ir/ghanoon_jazb_ddddd12

--------------------------

کانال آخرین دوران در سروش

https://sapp.ir/akharin_dowran

----------------

کانال قانون جذب در آی گپ

https://profile.igap.net/ghanoon_jazb

 ------------------

ستاره رازدار

وقتی می خوام بخوابم یک ستاره میاد پشت پنجره وآنقدرچشمک می زنه تا
رازدلم را بهش بگم تا شروع می کنم به درد دل جامیذاره و میره من هم تاحرفهام تموم نشه خوابم نمی بره بهش میگم کجا با این همه عجله میگه یه عالمه میخواهند با من درد دل کنند می خواستی زودتر بیایی رازدارخوبیه راز هیچ کس را به دیگری نمیگه حتّی رازهایی را که بهش گفتم به خود من هم نمیگه صبح که بیدار می شم می بینم یکی جای خودش گذاشته البته کمی هم از خورشید خانم خجالت می کشه خدانکنه عصبانی بشه پشت ابرها قایم میشه وشروع می کنه به غرّیدن دندانهایش را که بر روی هم فشار میده چنان برقی میزنه که همه جا را روشن می کنه یکی از رازهایم اینه که اگر روزی اومد و من نبودم برایم یک صلوات بفرسته
--------------------
نوع مطلب: سرگذشت
-----------------------------