بنشین تا به تو گویم زینب….غم دل با تو بگویم زینب
بعد من قافله سالار تویی ؛ خواهر من
دختر حیدر کرّار تویی ؛ خواهر من
خون ما جمله در این دشت روان خواهد شد
خولی و شمر به ما دشمن کین خواهد شد ؛خواهر من
خواهرم ! اکبر و عباس و علی اصغر من
هدف نیزه و پیکار جفا خواهد شد ؛خواهر من
جمله یاران حسین در سفر کرب و بلا
سر به کف ؛ جان به ره دین خدا خواهد شد ؛ خواهر من
خواهرم ! خون شهیدان به بیایان بلا
نهرجوشنده و پر شور و شرر خواهد شد ؛ خواهر من
چون که با دجله و با نهر فرات آمیزد
خواهرم ! خوب نگه تا که چه ها خواهد شد ؛خواهر من
موج طوفنده و غرّان چو هزاران شمشیر
بی امان بر سر عدوان خدا خواهد شد ؛ خواهر من
بعد من خواهر من باز نما قصه ما
چو زبانت سپر آل عبا خواهد شد ؛ خواهر من
چون که بر نی سر پر خون حسینت بینی
خواهرم ! صبر نما ! ظلم فنا خواهد شد ؛ خواهر من
اهل بیتم همه در سوگ پدر می گریند
ام کلثوم در آن دم به نوا خواهد شد ؛خواهر من
گر تو را مضطر و نالان و پریشان بینند
شاد و خندان دو لب دشمن ما خواهد شد ؛ خواهر من
لشگر خصم شما را به اسیری گیرند
شام غم مسکن و ماوای شما خواهد شد ؛ خواهرمن
این زمان نوبت شمشیر زبان می آید
تیز و برّان چو به خون شهدا خواهد شد ؛ خواهر من
--------------
http://s2.picofile.com/file/8374615918/ddddd12_beneshin.mp3.html
-----------------------
https://www.namasha.com/v/h5vbfGmc
-------------------------
https://www.namasha.com/v/esXUz8ev
----------------------
نوع مطلب: بین الحرمین
در بین مردم، سنتی به نام اربعین یا همان چله گرفتن وجود دارد. افراد 40 روز،
خود را متعهد به انجام اعمالی خاص میکنند و هر کدام به نیتی چله میگیرند.
🔸یکی از بهترین زمانهای چلّهگیری که از طرف علما نیز سفارش و تاکید شده است،
از اول ذیقعده تا دهم ذیحجه است که به "اربعین موسیِ کلیم" مشهور است.
https://eitaa.com/masaf/9760
البته شیعیان اربعینی دارند که پرکشیدن و پاکشیدن در آن
روح را چنان صیقل می دهد که تا آخرین لحظات عمر فراموش
نمی شود خدایا لیاقت و طاقت حضور
التماس دعا
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، خون دلی که لعل شد ترجمه فارسی خاطراتی است که آیتالله خامنهای به زبان عربی از دوران جوانی و سالهای مبارزه و زندان خود در دوران تبعید روایت کردهاند.
در گزارش پیش رو برشی از کتاب خون دلی که لعل شد که حاوی خاطرهای جذاب از دورانهای زندگی رهبر فرزانه انقلاب است برای مخاطبان منتشر کردهایم.
خاطره زیر شرحی است از وقوع سیل در ایرانشهر هنگامی که رهبر معظم انقلاب در آن منطقه تبعید بودند:
پس از پایان نماز دیدیم سیل، شهر را فراگرفته و آب بالا آمده، تا جایی که به ایوان مسجد هم - که نیم متر از سطح زمین بلندتر بود - رسیده بود. با صدای بلند از مردم خواستم با این حادثه مقابله کنند. ابتدا گفتم فرشهای مسجد را جمع کنند و در جای بلندی بگذارند تا آب آن را از بین نبرد. بعد، از مردم خواستم احتیاطات لازم را برای حفاظت از کودکان و زنان به عمل آورند.
بیشتر بخوانید: خون دلی که لعل شد؛ روایتی شیرین از خاطرات رهبر انقلاب
جریان سیل دو سه ساعت ادامه یافت و در این مدت ما صدای آوار خانهها را یکی پس از دیگری میشنیدیم. حتی ترسیدم مسجد نیز خراب شود. همه چیز وحشتناک بود: تاریکی ناشی از قطع برق، سیل خروشان و بی امان، خراب شدن خانهها و فریاد کمک خواهی مردم.
در چنین حالت بحرانی و وحشتناک، ذهن انسان فعال میشود و به دنبال هر وسیلهای برای مقابله با وضع موجود میگردد. قبلاً این مطلب را شنیده بودم که برای رفع چنین خطر فراگیر گریزناپذیری میتوان به تربت سیدالشهداء (علیه السلام) - به اذن خدای متعال - توسل جست. قطعهای از تربت که خدا به برکت وجود ریحانهی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بدان شرافت بخشیده، در جیب داشتم.
آن را از جیب بیرون آوردم، به خدا توکل کردم و آن را در میان امواج پرتلاطم سیل پرتاب کردم. لحظاتی نگذشت که به لطف و فضل خدا سیل بند آمد. پس از آنکه سیل بند آمد کمیتهای برای کمک به سیل زدگان تشکیل دادیم. آن شب فعالیت مهمی امکانپذیر نبود؛ لذا کار را به صبح فردا موکول کردیم.
الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم
نه تنها سر برایت بلکه از سر بهتر آوردم
پی ابقاء قَد قامَت به ظهر روز عاشورا
برای گفتن اللّه اکبر، اکبر آوردم
برای کشتن دونان به دشت کربلا یا رب
چو عباس همایونفر، امیر لشگر آوردم
پی آزادی نسل جوان از بند استعمار
برادرزادهای چون قاسم فرّخفر آوردم
علی را در غدیر خم، نبی بگرفت روی دست
ولی من روی دست خود، علی اصغر آوردم
اگر با کشتن من دین تو جاوید میگردد
برای خنجر شمر ستمگر حنجر آوردم
برای آن که قرآنت نگردد پایمال خصم
برای سُمّ مرکبها، خدایا پیکر آوردم
علی انگشتر خود را به سائل داد اما من
برای ساربان انگشت با انگشتر آوردم
به پاس حرمت بوسیدن لبهای پیغمبر
لبانی تشنه یا رب بهر چوب خیزر آوردم
حسن را گر که از لخت جگر آکنده شد طشتی
من اینک سر برای زینت طشت زر آوردم
برای آن که همدردی کنم با مادرم زهرا
برای خوردن سیلی، سه ساله دختر آوردم
من ژولیده میگویم، حسین بن علی گفتا: