در ماه های اول پس از انقلاب ، ابراهیم در هالی که کت و شلوار زیبایی می پو شید به محل کارش در شمال شهر می آمد
یک روز متوجه شدم که خیلی ناراحت است به سمتش رفتم و گفتم : داش ابرام چیزی شده؟ گفت چند وقته ی دختر بد حجاب تو این محله به من گبر داده و گفته تا تو رو بدست نیارم ولت نمی کنم. گفتم داش ابرام با این تیپ و قیافه ای که تو داری این اتفاق خیلی هم عجیب نیست!گفت یعنی چی؟ یعنی به خاطر تیپ و قیافه ام این حرف رو زده ؟ گفتم شک نکن فردای آن روز ابراهیم با موهای تراشید ه وبا پیراهنی ژولیده سرکار آمد و حتی فردای آن روز با شلوار کردی و دمپایی..
-
برای دسترسی به دیگر خاطرات شهید ابراهیم هادی لطفا اینجا کلیک کنید
برای دانلود این کتاب فاخر با ذکر صلوات اینجا کلیک کنید
http://saralah-dez.ir
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.