در آخرین روزهای ماه مبارک در ساعات اولیه شب
صدای رعد برق همه جا را فراگرفته باران شدیدی بارید
تا اینکه شب از نیمه گذشته بود صدای زنگ منزل خوابم را
آشفته کرد در را که باز کردم سید کاظم پشت فرمان مزدا
یا..... بود با دیدن من در بهت و حیرت فرو رفت
وقتی کیسه های برنج را در ماشین دیدم فهمیدم
یک کوچه اشتباه آمده است
سال نود و نه با سیل مهربانی شروع شد
آن قدر خاطرش برایم عزیز بود که خواب پریشان
تبدیل به خاطره شد
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.