گل نرگس کجایی تو

چرا جانم نمی آیی؟

گل نرگس کجایی تو

چرا جانم نمی آیی؟

گل نرگس کجایی تو

گذشت عمرم ز نیمه و نیامدی

طبقه بندی موضوعی

فقیه و اصولى بزرگ ، چهره معروف علم و دانش و عبادت و عمل ، حجة الاسلام شفتى مشهور به سید ، در ابتداى تحصیل در نجف اشرف به سر مى برد ، به علّت فقر و تهیدستى و ندارى و تنگدستى به او بسیار سخت مى‌گذشت . اکثر براى یک وعده غذا مشکل داشت ، ماندن در نجف براى او طاقت فرسا شد ، با رنج فراوان براى ادامه تحصیل ، خود را به حوزه اصفهان که در آن روزگار از حوزه هاى پررونق و علمى شیعه بود رساند ، آنجا هم به مانند نجف به سختى زندگى و تنگى معیشت دچار بود . 


روزى مقدار کمى پول از محلى براى او رسید ، به بازار رفت که براى خود و اهل بیتش غذا تهیه کند ، با خود فکر کرد که با آن پول به اندازه سد جوع خود و اهل بیتش غذاى ارزانى تهیه نماید . 


از مرد قصابى یکدست جگر خرید و به جانب خانه روان شد ، در حالى که از خرید خود خوشحال بود . 


در میان راه گذرش به خرابه اى افتاد ، مشاهده کرد سگى ضعیف و لاغر روى زمین افتاده ، در حالى که چند بچه او به سینه اش چسبیده و مطالبه شیر مى کنند ، ولى در پستان سگ گرسنه ضعیف شیرى وجود ندارد . 


حالت سگ و ناله بچه هاى او ، سید را کنار خرابه متوقف کرد ، در عین اینکه خود و اهل بیتش نسبت به آن غذا محتاج بودند ، ولى خواهش و میل نفس را توجهى نکرد ، تمام جگر را به آنان خورانید ، سگ دمى حرکت داد و سرى به جانب آسمان برداشت ، گویى در عالم حیوانى خود از حضرت حق گشایش کار آن ایثارگر را درخواست کرد . 


سید مى فرماید : زمان زیادى از ترحم من به آن سگ و توله هایش نگذشت که از منطقه شفت ، مال هنگفتى نزد من آوردند و گفتند : ثروتمندى از آن دیار ثروتش را جهت معامله نزد امینى نهاده بود که گفته بود منافعش را جهت سید شفتى بگذارید ، و پس از مرگم اصل مال و تمام منافعش را نزد سید ببرید ، منافع مال مربوط به شخص سید و اصل مال را در مصارفى که معین شده خرج نماید ! 


سید آنچه را مربوط به خودش بود در راه تجارت گذاشت و از منافع آن املاکى تهیه کرد ، از منافع آن املاک و منافع تجارت ، علاوه بر رسیدگى به وضع مستمندان ، و پرداخت شهریه به اهل علم و حل مشکلات مردم ، مسجد باعظمتى را بنا نهاد که امروز از مساجد آباد اصفهان و معروف به مسجد سید است ، و قبر مطهر آن مرد بزرگ نیز در کنار آن مسجد در مقبره اى آباد قرار دارد 


 نوع مطلب: سرگذشت

  • چشم انتظار گل نرگس

majara

نظرات  (۱)

  • محمد برزین
  • خیلی عالی بود 
    یه پیشنهاد 
    رنگ فونت مطلب چشم رو اذیت میکنه 
    اگه میشه فونت مطلب رو مشکی کنید
    کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">