🔴شورش هاشمی شیصبانی
شورش هاشمی شیصبانی در کوفه از نشانه های نزدیک شدن زمان قیام امام مهدی(علیه السّلام) می باشد، و شیصبانی مردی دورو از بنی هاشم است که با زمامداران بنی عبّاس در مشرق زمین ناسازگاری می کند، و با اصهب مروانی که پیش از وی در سرزمینهای جزیره بر زمامداران کشور عراق برمی شورد، پیمان می بندد، و گروه بسیاری از مردم کوفه و پیرامونش را می فریبد و گمراه می کند، و از آنان سپاهی بزرگ پدید می آورد، و آنان را کمی پیش از قیام امام مهدی(علیه السّلام)، برای نبرد با زمامدار سوریه، سوی دمشق می فرستد، و سرانجام شیصبانی و بسیاری از پیروانش کشته می شوند.
از ابو خدیجه روایت شده است که ابو عبدالله -صادق- (علیه السّلام) فرمود: قائم برنمی شورد، مگر آن که دوازده تن از بنی هاشم برشورند که هر کدام آنان سوی خُدَش فرا می خاند(1).
🔷جایگاه آغاز شورش شیصبانی و چگونگی آن
جابر جُعْفِی گفت که از ابو جعفر باقر(علیه السّلام) در بارۀ سفیانی پرسیدم، فرمود: شما کجا و سفیانی تا آن که پیش از وی شَیْصَبانی برشورد؛ او از سرزمین کوفان برمی شورد، و می جوشد چنان که آب می جوشد، و فرستادگان شما را می کشد.
پس، در پی آن، سفیانی و قیام قائم(علیه السّلام) را پیشبینی کنید(2).
سُفْیانِی همان عُثْمان شامی پسر عَنْبَسَه، رهبر شامیان و واپسین زمامداران اَمَوی از نژاد ابو سفیان در آخر الزّمان است که در ماه صفر سال پیش از قیام امام مهدی(علیه السّلام) رهبری برخی جنبشهایی را که پیشتر در سوریه آغازیده شده بودند، می پذیرد، و در ماه رجب در درۀ خشک در سُوَیْدا برمی شورد، و در ماه رمضان بر دمشق و سپس بر بیشتر سرزمینهای شام چیره می شود، و سپاهش بر مصر، عراق، ایران و عربستان سعودی یورش می برد.
«شَیْصَبان»، بنا بر آن چه در برخی فرهنگنامه های واژگان عربی آمده است، از نامهای شیطانِ رانده شده ای می باشد که در قرآن کریم با نام اِبْلِیس یاد شده است(3)، و شیصبانی به معنای شیطانی می باشد، و بی گمان، هاشمی شورشگر در کوفه به شیطان نسبت داده شده است، زیرا هدفها و کارهای وی شیطانی می باشند.
«کُوفان» یا «کُوفَه» در روزگاران کهن سرزمینی شنزار و سرخ بر کنارۀ غربی رود فُرات بود که شهر کوفه در مشرق، و بخشهای بلند جای گرفته در پشت آن جا در مغرب، مانند ثَوِیَّه، غَرِی و نَجَف، را در بر می گرفت، و اکنون، نجف شهری پیوسته به شهر کوفه می باشد که آرامگاه امیر مؤمنان علی(علیه السّلام) در آن جای دارد(4).
سخن امام باقر(علیه السّلام): «می جوشد چنان که آب می جوشد» اشاره می کند به این که شورش شیصبانی در کوفه ناگهانی نیست، بلکه مانند جوشش آب اندک اندک خاهد بود تا آن که پخش و گسترده شود.
با نگاه به آن که سرزمین کوفه بخش نجف را نیز در بر می گرفت، و جابر جعفی مردی شیعی از زیندگان کوفه بود، و امام باقر(علیه السّلام) با وی سخن گفت و فرمود: «فرستادگان شما را می کشد»، بهره می گیریم که فرستادگان، نمایندگانی شیعه اند که از شهر کوفه یا شهر نجف برای راهنمایی و خیرخاهی نزد شیصبانی فرستاده می شوند و او آنان را می کشد.
🔷ناسازگاری شیصبانی با بنی عبّاس
از برخی روایات اسلامی بیانگر رویدادهای آخر الزّمان هویدا می شود که کمی پیش از قیام امام مهدی(علیه السّلام)، میان بنی عبّاسی که در بخشی از سرزمینهای مشرق فرمانروایی می کنند و گروهی از بنی هاشمی که در عراق می زیند، مانند شیصبانی و همتایانش، ناسازگاری روی می دهد.
اَرْطَاَه گفته است: واپسین نشانۀ نابودی پادشاهی بنی عبّاس، سه پادشاه از آنان است که پی در پی می آیند، نامهایشان نامهای پیامبران می باشند، بیش از این سه پادشاه نخاهند داشت، و دوران بنی عبّاس از این پادشاهان سه گانه چهل سال است. پس، هر گاه ناسازگاری میان ایشان و گروهی از بنی هاشم که میان دو رود گرد می آیند، و فرمانروایی مردی از بنی عبّاس سوی مغرب و برخُرد پرچمهای سیاه و زرد در میانۀ شام و کشتن فرمانروای مصر و جلوگیری از دریافتی دولت از بخشی از دارایی مردم آن جا را ببینی، اینها از نشانه های پایان دوران آنان است(5).
چنین می نماید که این روایت ارزشمندِ در بر دارندۀ برخی پیشگوییهای شگفت از سخنان پیامبر(صلّى الله علیه و آله) باشد، اگرچه اَرْطَاَه تابعی پسر مُنْذِر آن را به وی نسبت نداده است.
مراد از «میان دو رود» در این حدیث، کشور عراق است که میان دجله و فرات و پیرامون آن دو جای دارد، و «سوی مغرب» همان سرزمین شام است، و مقصود از آن در این جا کشور سوریه می باشد، و «میانۀ شام» شهر دمشق است، و بنا بر آن چه هویداست، فرمانروای شام همان بشّار اسد، و فرمانروای مصر همان عبدالفتّاح سِیسِی می باشد، و خداوند داناتر است.
ddddd12, [۳۱.۰۵.۱۸ ۱۲:۰۴]
از احادیث اسلامی بهره گرفته می شود که برای بنی عبّاس از آغاز کار تا پایانش، دو دولت و چهل پادشاه می باشد: دولت نخستین همان است که پس از فروپاشی زمامداری اَمَویها در سرزمینهای اسلامی در سال 132 هـ.ق با دست عبدالله سفّاح بنیادگذاری شد و در سال 656 هـ.ق با کشته شدن عبدالله مستعصم با دست مُقُلها نابود شد، و برای آنان در آن دولت 37 پادشاه بود، و دولت دوم آن است که در آخر الزّمان در بخشی از سرزمینهای مشرق برپا می گردد، و برای بنی عبّاس در این دولت پایانی سه پادشاه می باشد که به ایشان سیاه نشانانِ نخست گفته می شود، و برخی از بنی هاشمی که در کشور عراق می زیند با آنان ناسازگاری می کنند، و بخشی از نیروهایشان برای پشتیبانی از زمامدار سوریه که همپیمانشان است، در آن کشور جای می گیرند، و میان این نیروهای عبّاسی مشرقی سیاه نشان و نیروهای آفریقایی مغربی زردنشان که از لیبی بر مصر، فلسطین، اردن و سوریه یورش می برند، در دمشق نبرد خونینی روی می دهد، و اندکی پیش از این کارزار بزرگ، فرمانروای مصر با دست سپاه آفریقاییان یا با دست گروهی از مصریان سَلَفی ای که به این سپاه می پیوندند، کشته می شود، و مصریان از رساندن بخشی از داراییها به کارگزاران دولت خُدداری می کنند، و همۀ رویدادهای یادشده از نشانه های نابودی دولت دوم بنی عبّاس و نزدیک شدن زمان قیام امام مهدی(علیه السّلام) می باشند.
🔷همپیمانی شیصبانی با مروانی
پس از بررسی تاریخ عرب و اسلام درمی یابیم که همواره میان بنی اُمیّه و بنی هاشم ناسازگاریهای سختی بوده است، و میان آن دو همپیمانی ای یافت نمی شود، مگر آن چه میان هاشمی شیصبانی و اصهب مروانی روی خاهد داد، و این، از شگفتیهای آخر الزّمان است.
عبدالله پسر عبدالعزیز گفته است که علی پسر ابو طالب(علیهما السّلام) در کوفه سخنرانی کرد و فرمود: ای مردم، پس از من بر زمین بچسبید و از تکروان از خاندان محمّد بپرهیزید؛ زیرا بی گمان، تکروانِ از خاندان محمّد برمی شورند، و برای سرپیچی کردن آنان از فرمان من و شکستن ایشان پیمانم را، آن چه را که دوست دارند، نمی بینند(6)، و پرچمی از فرزندان حسین بیرون می آید که در کوفه با فراخانِ [بنی](7) اُمیّه آشکار می شود، و مردم را گرفتاری فرا می گیرد، و خداوند بهترین آفریدگانش را می آزماید، تا پلید را از پاکیزه جدا کند، و برخی مردم از دیگری بیزاری می جویند، و آن رویدادها به درازا می کشند، تا آن که خداوند با دست مردی از خاندان محمّد برای آنان گشایش کند، و هر کس از فرزندانم برشورد و کار و روشی جز کار و روش من انجام دهد، من از او بیزارم، و هر کس از فرزندانم پیش از مهدی برشورد، بی گمان، وی شتر گردن زده و تکه تکه شده است، و از دجّالهای از فرزندان فاطمه بپرهیزید؛ زیرا بی گمان، برخی فرزندان فاطمه دجّال اند، و دجّالی از [کنارۀ](8) دجلۀ بصره برمی شورد، در حالی که از من نیست، و او پیش درآمد همۀ دجّالهاست(9).
تکروان از خاندان محمّد(صلّی الله علیه و آله) گروهی از آنان اند که با روش امامان دوازده گانۀ پس از رسول خدا(صلوات الله علیهم) ناسازگاری می کنند، و باور دارند که شوریدن بر پادشاهان ستمگر و برافراشتن پرچم برای برپایی فرمانروایی ای نو برای نامعصومانِ(10) از پسرانِ فاطمه(علیها السّلام) نیز در هر روزگاری رواست، و زیدیها از این گروه اند، در حالی که شیعیان دوازده امامی باور دارند که شورش با شمشیر و بنیادگذاری زمامداری ای نو تنها برای امام مهدیِ قائم(علیه السّلام) در آخر الزّمان رواست(11).
گواه روا بودن قیام حسینی یمانی در یمن و قیام حسنی گیلانی در دیلم، که هر دو از فرزندان علی و فاطمه(علیهما السّلام) می باشند، و قیام شعیب تمیمی خراسانی در سمرقند و قیام هاشمی چینی در خراسان و قیام مردی قریشی از بنی عَدِی در سیستان همان چیزی است که از برخی احادیث اسلامی بیانگر رویدادهای آخر الزّمان آشکار می شود که این قیامگران پنج گانه هدف بنیادینشان از قیام همان فراخاندن مردم به خشنودی خاندان محمّد(صلوات الله علیهم) و فرمانبرداری از امام مهدی(علیه السّلام) می باشد، و آنان پس از قیام قائم(علیه السّلام) با او پیمان می بندند و پرچم را به وی واگذار می کنند، و بر کسی پوشیده نیست که حسینی یمانی و حسنی گیلانی از فراگیری قانونِ فراگیری که از برخی روایات اسلامی بهره گرفته می شود، بیرون می روند، و آن قانونِ فراگیر این است که پیش از قیام امام مهدی(علیه السّلام)، کسی از فرزندان علی و فاطمه(علیهما السّلام) بر کسی از فرمانروایان ستمگر با شمشیر برنمی شورد، مگر آن که وی کشته می شود و به هدفش نمی رسد.
مراد از «پرچمی از فرزندان حسین» در این حدیث، پرچم هاشمی شیصبانی، و مقصود از «بنی اُمیّه» در این جا، اصهب مروانی و همراهانش می باشند که از سرزمینهای جزیره بر زمامداران عراق می شورند و در این کشور فرمانروا می شوند.
چنین می نماید، دجّالی که آغازگاه قیامش شهر بصره بر کنارۀ دجله است، همان دجّال نخستین از دجّالهای سه گانه در آخر الزّمان باشد که دجّال زیرکتر نامیده شده است، و این دجّال سالهایی بسیار پیش از ظهور امام مهدی(علیه السّلام) برمی شورد، و از زیندگان بصره نیست، و مردم او را از تبار امام علی(علیه السّلام) می پندارند، در حالی که وی از نژاد بنی عبّاس است.
🔷یورش سپاه شیصبانی بر دمشق
اَصْبَغ پسر نُباتَه گفت که شنیدم امیر مؤمنان -علی-(علیه السّلام) به مردم می فرمود: ... سد هزار تنی از شرک ورزان و دورویان از کوفه بیرون می روند تا به دمشق بیایند، و پیشگیرنده ای از دمشق جلودارشان نمی شود، و آن جا، همان اِرَم دارای ستونهاست...(12).
بنا بر آن چه هویداست، گروهی که از کوفه سوی دمشق می روند، نیروهای سپاه هاشمی شیصبانی و همتایانش می باشند که کمی پیش از قیام امام مهدی(علیه السّلام)، سپاه اصهب مروانی را در نبرد با فرمانروای سوریه یاری می کنند، و گفتار امام علی(علیه السّلام): «و آن جا اِرَم دارای ستونهاست»، برگرفته از سخن خدای متعالی در قرآن کریم، سورۀ فجر، آیۀ 7: «إرم ذات العماد» می باشد، و آشکار می کند که ارم دارای ستونها -کاخهای افراشته و استوار- همان شهر دمشق پایتخت سوریه است.
از این حدیث بهره گرفته می شود که بسیاری از کسانی که در آخر الزّمان در کوفه و پیرامونش می زیند و خدشان را شیعه می نامند، پیرو راستین امام علی و جانشینانش(علیهم السّلام) نمی باشند، و اگرچه کوفه بنا بر آن چه هویداست، شهری شیعی می باشد و در آن جا جز شیعیان دوازده امامی نیستند.
🔷جنگ شروسی و اصهب با شیصبانی
نیروهای خزر و ترکی که با پشتیبانی آمریکا، اروپا، اسرائیل، گرجستان، ترکیه، ارمنستان و آذربایجان در قَفْقاز جنوبی گرد می آیند، پس از درخشیدن بزرگ ستاره ای دنباله دار در ماه رمضان سال قیام امام مهدی(علیه السّلام)، با فرماندهی شَرُوسِی بر ایران یورش می برند، و جنگ میان آنان و ایرانیان با رهبری مَرْوَزِی تا پایانه های ماه ذی قعده پایدار می ماند. سپس شروسی با نیروهایش سوی عراق می رود، و پس از یورش بر بصره و واسِط، سوی بغداد می شتابد تا اصهب مروانی، فرمانروای عراق، را یاری کند، و پس از پیوستن شروسی به اصهب، هر دو با نیروهایشان بر کوفه یورش می برند. در این هنگام، میان نیروهای خزر، ترک و عرب بیابانی با نیروهای کوفی پیرو هاشمی شیصبانی و همتایانش، نبرد بزرگی روی می دهد، و یورشگران بر کوفه با دست پشتیبانان آن جا سرگرم می شوند، و شمار بسیاری از دو گروه کشته می شوند، بی آن که یکی بر دیگری پیروز شود، و در میان جوشش این درگیریهای سخت، ناگهان سپاه سفیانی از دمشق می رسد و با آن دو گروه می جنگد و بر هر دو چیره می شود و نابودشان می کند.
پسر مَهْزِیار اهوازی، در بارۀ دیدارش با امام مهدی(علیه السّلام)، در جایگاهی ناشناخته در حجاز، در روزگار پنهان شدنش، گفته است: ... آن گاه که او را دیدم، خِرَدم در خوبی و ویژگی اش سرگردان شد. پس، به من فرمود: ای پسر مهزیار، چگونه برادرانت را در عراق پشتِ سر گذاشتی؟ گفتم: در تنگیِ زندگی و ناخُشی، در حالی که بی گمان، شمشیرهای بنی شَیْصَبان پی در پی بر آنان بوده است. فرمود: خدا بکشد ایشان را، چگونه [از راستی](13) بازداشته می شوند! گویا این گروه را می بینم که در خانه های خیش کشته شده اند، و فرمان خداوند آنان را شب یا روز فرا گرفته است. گفتم: ای پسر فرستادۀ خدا، آن رویداد کی خاهد شد؟ فرمود: هنگامی که میان شما و راه کعبه، با دست گروههایی که بهره ای از خوبی برایشان نیست و خدا و پیامبرش از آنان بیزارند، بسته شود، و سه [روز](14) سرخی در آسمان پدیدار گردد که در آن، ستونهایی مانند ستونهای نقره ای می باشند که نورانی می درخشند، و شَرُوسِی، با هدفِ کوه سیاه در پشتِ ری که پیوسته به کوه سرخ و چسبیده به کوههای تالِقان است، از اَرْمَنِسْتان و آذَرْبایْجان بیرون می آید. پس، میان او و میان مَرْوَزی نبردی نابودگر و ریشه برانداز خاهد بود که در آن، خردسال سپیدمو، و از آن، بزرگسال پیر می شود، و میان آن دو کشتار آشکار می گردد. پس، در آن هنگام، رفتن وی سوی زَوْرا را پیشبینی کنید، و در
آن جا درنگ نمی کند تا به ماهان و سپس به واسِط عراق برود، و در آن جا، شش(15) [روز](16) یا کمتر می ماند. آن گاه، به کوفان می رود، و میان آنان(17)، نبردی از نجف به حِیرَه تا غَرِی خواهد بود، نبردی سخت که در پیِ آن خِرَدها فراموش می شوند. پس، در آن هنگام، نابودی هر دو گروه می باشد، و بر خداوند است دروکردن بازماندگان...(18).
سیّد سلیمان مدنی تنکابنی-ایران- قم https://telegram.me/joinchatakheruzzaman
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.