گل نرگس کجایی تو

چرا جانم نمی آیی؟

گل نرگس کجایی تو

چرا جانم نمی آیی؟

گل نرگس کجایی تو

گذشت عمرم ز نیمه و نیامدی

طبقه بندی موضوعی

عشق به امام مهدی عج

شمـع را خـامـوش کــردم طلعت روی تـو بـود

شمــع کـی خواهد هر آنکس ساکن کوی تو بود


از نظـر دوری ولـی ای مـاه مـن در هـر نظـــر

هــر کـه را کـردم نظـر دیدم نظر سوی تو بود


عهـد کـردم هـرکجـا بـاشی چـو گـل بـویت کنم

بــوی کـردم هـر گلـی دیـدم در او بـوی تو بود


مـــــاه را کـــردم نظـــاره تــا ببینــم روی تـــو

چــون هـلال مـاه نـو دیـدم چـو ابروی تو بود


تـــا گشــودم چشـــم دیـــدم بـــا کمنـدم بسته اند

در رگ و جـانـم کمنـد طــّره مــوی تــو بــود


مـن بـه رویت همچنان بلبل به گل خـو کرده ام

وای از این دل اینچنین مسحور جادوی تـو بود


همچنـان فـرهاد دل بـر کـوه و بستـان میـزنـم

بــرمشــام مـن شمیمـی گـر ز مینـوی تـو بود


خضـر دانـی در کجـا نـوشیـده آن آب حیات؟

حتـم دانـم روزگـاری بـر سـر جـوی تـو بـود


باش تا گویم چرا«سیمرغ»خندان است و شاد

چون که او هم والۀ رفتار نیکوی تو بود


#لقمانی_بهابادی_سیمرغ


3/4/1383 بهاباد

ای همه زیبایی

✨نیایش صبحگاهی؛


ای همه زیبایی و شکوه💖

صبحم را با عشق ورزیدن به تو آغاز میکنم🌸

صبحم را با سپاسگزاری از پروردگاری آغاز میکنم که داشتنش بزرگترین نعمت زندگیست🌸

پروردگاری که مهربانیش انتهایی ندارد و هر لحظه بودنش را در زندگیم عاشقانه احساس میکنم🌸


تو را با چه کلامی ستایش کنم ای آنکه ذره ای از الطاف بیکرانت را نمی توان جبران کرد🌸 و تو خوبی و عشق مطلق هستی🌸

هرزمان به یاریت نیاز داشتم همواره کنارم بودی🌸 و هر زمان از درگاهت ناامید شدم دستهایم را عاشقانه گرفتی و به من امید دادی🌸

من لطافت احساسم را از یاد و باور خدایی چون تو دارم🌸 من همه خوبی ها و همه نعمتهای بینهایت زندگی ام را از بخشندگی تو دارم ای رزاق و ای بخشنده عالم🌸 و اگر بیشتر باورت کنم زندگی ام زیباتر میشود و اگر بیشتر باورت کنم خودم را خوشبختر احساس خواهم کرد🌸


تو را سپاس که نعمت زندگی کردن به من بخشیدگی💕  


تو را سپاس که اینقدر زیبا به بندگانت عشق می ورزی💕


تو را سپاس که نعمتهایت پایانی ندارد💕


امروز را به زیبایی خلق کنیم🌷

خدایا بابت تمام بودنهای عاشقانه ات سپاسگزاریم...💫


@jazbplus


https://t.me/jazbplus/11278

⭕️ فعالیت‌های خورشیدی عامل ورود به دوره یخبندان کوچک تا سال 2030


👤پروفسور والنتینا زارکووا (valentina zharkova) و همکارانش از دانشگاه نورتومبریا در طی تحقیقات خود پیش بینی کردند که تا سال 2030 زمین به دوره یخبندان کوچک وارد خواهد شد.


🔺این پیش بینی که با دقت 97 درصد صورت پذیرفته بر اساس مدل سازی فعالیت‌های خورشیدی بوده است.

این در حالی است که پیش از این گازهای گلخانه‌ای عاملی برای گرمایش زمین تلقی می‌شد.


https://www.sciencedaily.com/releases/2015/07/150709092955.htm


✅ تنها کانال رسمی استاد رائفی پور و جنبش مصاف

@Masaf


https://eitaa.com/masaf/7467


نوع مطلب : سیلاب - آب و هوا

سنگ آسیاب

❤️✨حضرت جواد الا ئمّه، امام محمّد تقی صلوات اللّه علیه حکایت فرماید: 

روزی پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله توسّط سلمان فارسی رضوان اللّه تعالی علیه پیامی برای حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها فرستاد. 


💚✨سلمان گوید: همین که جلوی درب منزل آن مخدّره رسیدم، ایستادم و سلام کردم؛ سپس متوجّه شدم که حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها مشغول قرائت قرآن است و آهسته آیات قرآن را بر لب زمزمه می نماید. 

و دیدم که سنگ آسیاب بدون آن که دست حضرت روی آن باشد، در حال چرخش و دور زدن است و کسی را نزد حضرتش نیافتم. 


💜✨برگشتم نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و عرضه داشتم: یا رسول اللّه! جریان مهمّ و عظیمی را مشاهده کردم!! 

حضرت فرمود: آنچه را دیدی بیان کن؟ 

گفتم: همین که جلوی درب منزل دخترت، فاطمه سلام اللّه علیها رسیدم و سلام کردم، متوجّه شدم که وی آهسته قرآن می خواند و سنگ آسیاب می چرخید و کسی را هم نزد او نیافتم. 


💚✨پس حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله تبسّمی نمود و اظهار داشت: ای سلمان! خداوند قلب دخترم، فاطمه را سرشار از ایمان نموده است، او تمام وجودش ایمان و یقین می باشد و غرق در طاعت و عبادت پروردگار گشته بود. 

لذا خداوند متعال فرشته ای را به نام روفائیل رحمت فرستاده است تا وی را کمک نماید. 


❤️✨و همان فرشته بوده است که سنگ آسیاب را برای دخترم فاطمه، می چرخانیده است. 

و سپس افزود: بدان که خداوند مهربان تمام امور دنیا و آخرت فاطمه را کفایت خواهد نمود.


📚منبع:

الثّاقب فی المناقب،ص 290، ح 248.


🔴بزرگترین و تخصصی ترین کانال مرجع

        ❥حضرت زهرا«س»❥

http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a

👉فروارد این پیام صدقه جاریه است

معجزه ای از شهید رحمانی

معجزه عجیب از شهید عباس رحمانی که برای پدرش اتفاق افتاد به روایت برادر شهید:



برادر شهید عباس رحمانی گفت: پدر و مادر شهدا انسان های وارسته‌ای هستند که حسین وار و زینب وار از عزیزترین کسان خود برای دفاع اسلام و انقلاب گذشتند و به سبب قلب‌های پاک و دل‌های سوزانشان معجزات زیادی از فرزندان خود می بینند.


وی ادامه داد: اوایل که برادرم عباس شهید شد پدرم دائم با او صحبت می کرد و او را در خواب می دید، وقتی می‌گفت عباس وایسا نرو، ما می‌فهمیدیم دوباره عباس را دیده و با او صحبت می‌کند؛ زمستان سال ۶۰ بود،  عباس تابستان شهید شد و پدر طبق روال همیشه در یکی از روزهای زمستان به خلدبرین رفته بود، خلدبرین مثل حالا نبود در و دروازه داشت و مناره، بابا موتور خود را کنار نرده‌ها می‌گذارد و می‌رود سر قبر عباس، ساعتی که می‌نشیند قصد برگشت به خانه می‌کند اما وقتی می خواهد از خلدبرین بیرون بیاید باران شروع به باریدن می‌کند . دوباره پدرم می‌رود داخل تا باران بایستد، اما همان جا خوابش می برد، ناگهان صدایی می‌آید و پدرم هراسان از خواب بلند می‌شود و زیرا پدرم بیماری داشت که همیشه دلهره و ترس با او بود و خیلی می‌ترسید، هراسان از خلدبرین بیرون می آید و سمت موتور گازی خود می‌رود اما موتور روشن نمی‌شود زیرا موتور گازی‌های آن روز کافی بود تا قطره‌ای آب (اطراف شمع) روی آنها بچکد دیگر روشن نمی‌شدند.


رحمانی ادامه داد: پدرم موتور را دست‌کش می‌کند و راه می‌افتد آن زمان جاده خلدبرین این شکلی نبود جاده خاکی بود و وسط مکانی جنگل مانند، زندان مرکزی که الان آنجاست هم نبود.


وی عنوان کرد: آنوقت‌ها ما جبهه می رفتیم از جبهه هم که باز می‌گشتیم خیلی در خانه نبودیم دائم در بسیج و مساجد و غیره دنبال تدارکات و انجام کارهای فرهنگی و غیره بودیم، عباس زمانی که از جبهه می آمد با چند نفر از پاسداران با پیکان سپاه می رفتند گشت.


برادر شهید ادامه داد: حوالی زندان مرکزی فعلی بعد از اذان مغرب بوده که پدرم ناگهان می‌بیند ماشین گشت آمد و عباس جلو ماشین نشسته و گفته بابا چرا سوار موتور نمی شوی؟ پدرم می گفت: اصلا فراموشم شده بود که از سر قبر خود عباس می‌آیم، گفتم بابا موتورم خرابه روشن نمی شود، از ماشین پیاده شد و موتور را درست کرد بنزینش کرد و گفت بابا سوار شو برو خونه .


وی اذعان کرد: عباس آن روز جمله ای دلچسب به پدرم گفته بود « نگران نباشید هواتون رو داریم» این جمله هیچ‌گاه از یادم نمی رود و موجب دل گرمی من می‌شود.


برادر شهید ادامه داد: ما آن شب خانه به خانه دنبال پدرم می‌گشتیم که ناگهان در خانه یکی از اقوام دختر خاله‌ام هراسان آمد و گفت: پدرت سر کوچه حالش بد شده افتاده، پدرم سر کوچه که رسیده بود ناگهان به خود آمده و حالش بد شده بود. رسیدیم و پدر را به خانه بردیم ماجرا را تعریف کرد شب عجیبی بود.


رحمانی گفت: شاید درک این ماجرا برای خیلی‌ها سخت باشد اما ما که با شهدا بوده‌ایم خوب می فهمیم که هیچ معجزه‌ای از این عزیزان مخلص بعید نیست، شایدباورتان نشود تا سه ماه بنزین موتور پدرم حتی روی ذخیره هم نرفته بود  تا اینکه در محل کار به یکی از همکارانش می گوید از اون روزی که عباس موتورم رو بنزین کرد دیگه بنزینش نکردم که همان روز بنزین موتور تمام می شود.


علی اکبر رحمانی رزمنده دفاع مقدس و برادر شهید گفت: شهدا خدا را خواستند و خدا آنها را خواست. خدا را انتخاب کردند و بزرگ شدند اما ما از شهادت واماندیم…

سیمای بهاباد- عباس حاتمی زاده


https://t.me/sima_bahabad/6567

موعود شناسی و پاسخ به شبهات

نویسنده : علی  اصغررضوانی

===============

www.ghbook.ir/u2287992

===============

http://noorfatemah.org/Uploads/library/kalaam/0152.pdf

====================

http://www.ghadeer.org/Book/106

حاج حسین یکتا

شاید ما حاج حسین یکتا را نشناسیم


ولی زلزله زدگان کرمانشاه او را خوب می شناسند


و اکنون نوبت سیل زدگان است که او را بشناسند



نوع مطلب : سیلاب - آب و هوا